×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

almase movafaghiat

× وقتی بچه بودم دلم میخواست دنیا رو عوض کنم بزرگتر که شدم گفتم دنیا بزرگ است، کشورم را تغییر میدهم. در نوجوانی گفتم کشورم خیلی بزرگ است ، شهرم را تغییر میدهم جوان که شدم گفتم که شهر خیلی بزرگ است،محله خود را تغییر میدهم. به میانسالی که رسیدم گفتم از خانواده ام شروع میکنم. در این آخر عمر میبینم که باید از خودم شروع میکردم . اگر تغییر را از خودم آغاز کرده بودم ، خانواده ام ، محله ام ، شهرم ، کشورم و بالاخره جهان را به قدر توانم تغییر میدادم. هر روز صبح در آفريقا وقتي خورشيد طلوع مي کند يک غرال شروع به دويدن ميکند و مي داند سرعتش بايد از يک شير بيشتر باشد تا کشته نشود هر روز صبح در آفريقا وقتي خورشيد طلوع مي کند يک شير شروع به دويدن مي کند و مي داند که بايد سريع تر از آن غزال بدود تا از گرسنگي نم
×

آدرس وبلاگ من

movafaghiat.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/doktor moremo

می شه یواش تر برونی

مرد و زن جوانی سوار بر موتور در دل شب می راندند . آنها عاشقانه یکدیگر را

 دوست داشتند.

زن جوان : " یواش تر برو من می ترسم ."

مرد جوان : " نه، این جوری خیلی بهتره ."

زن جوان : "  خواهش می کنم ، من خیلی می ترسم . "

مرد جوان : " خوب ، اما اول باید بگوی که دوستم داری . "

زن جوان : " دوستت دارم ، حالا می شه یواش تر برونی ."

مرد جوان : " مرا محکم بگیر . "

زن جوان : " خوب ، حالا می شه یواش تر برونی . "

مرد جوان: " باشه به شرط اینکه کلاه کاسکت مرا برداری و روی سر خودت بگذاری

آخه نمی تونم  برونم . اذیتم می کنه."

روز بعد واقعه ای در روزنامه ثبت شده بود . برخورد موتور سیکلت به ساختمان

حادثه آفرید . در این سانحه که بدلیل بریدن ترمز موتور سیکلت رخ داد ، یکی از

 دو سر نشین زنده ماند و دیگری در گذشت .

مرد جوان از خالی شدن ترمز آگاهی یافته بود . پس بدون این که  زن جوان را مطلع

کند  با ترفندی کلاه کاسکت خود را بر سر او گذاشت و خواست تا برای آخرین بار

دوستت دارم  را از زبان او بشنود و خودش رفت تا او زنده بماند.

دمی می آید و باز دمی می رود ، اما زندگی چیزی غیر از این است و ارزش آن

در لحظاتی تجلی می یابد که نفس آدمی را می برد
جمعه 30 آذر 1386 - 9:00:49 AM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم

آخرین مطالب


پاییز بهاریست که عاشق شده است


صبر کنین‌ بِرَم‌ چوب‌ زیرِ بغلم‌ُ بیارم‌!


آخر شبی از دوریم در شعر می میری


باربارا دی آنجلیس


درس های آنتونی رابینز


از لولیدن تا پرواز کردن


اعدامِ آخرین سیگار


حسی لجوج بین من و تو نشسته است


کیم وو چونگ، بنیانگذار شرکت دوو


اما من هیچوقت به یک پشه دل ندادم


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

45753 بازدید

34 بازدید امروز

11 بازدید دیروز

55 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements