× وقتی بچه بودم دلم میخواست دنیا رو عوض کنم بزرگتر که شدم گفتم دنیا بزرگ است، کشورم را تغییر میدهم. در نوجوانی گفتم کشورم خیلی بزرگ است ، شهرم را تغییر میدهم جوان که شدم گفتم که شهر خیلی بزرگ است،محله خود را تغییر میدهم. به میانسالی که رسیدم گفتم از خانواده ام شروع میکنم. در این آخر عمر میبینم که باید از خودم شروع میکردم . اگر تغییر را از خودم آغاز کرده بودم ، خانواده ام ، محله ام ، شهرم ، کشورم و بالاخره جهان را به قدر توانم تغییر میدادم. هر روز صبح در آفريقا وقتي خورشيد طلوع مي کند يک غرال شروع به دويدن ميکند و مي داند سرعتش بايد از يک شير بيشتر باشد تا کشته نشود هر روز صبح در آفريقا وقتي خورشيد طلوع مي کند يک شير شروع به دويدن مي کند و مي داند که بايد سريع تر از آن غزال بدود تا از گرسنگي نم

آدرس وبلاگ من

movafaghiat.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/doktor moremo

لیست دوستان

saeed

setayesh

amir

elle

daniel

arash

doktor moremoمشاهده تمام دوستان

گروهای عضو شده

الماس موفقیت

doktor moremo مشاهده تمام گروهاي

پاییز بهاریست که عاشق شده است

Man doctor moremoam28sale tehrani pezeshk shaqel

Jooyaye mehrabani hastam dar teye symphonie zibaye zendegi

Mohemtarin asl tarze negareshemun be zendegist

Agar mayel be ashnai ba afkare ham budid montazere qodume mobaraketun dar gin adresha hastam

Pas vade didare ma dar kuche pas kuche haye khial ba sabadi az golhaye entezar

doktormoremo.blogfa.com

doktormoremo.persianblog.ir

doctormoremo.blogsky.com

[email protected]

هم چیز مثل یک تصور توی ذهن ما می گذاره .همه چیز فقط یه خاطره از ...
تو نه چنانی که منم
من نه چنانم که تویی
تو نه بر آنی که منم
من نه بر آنم که تویی

حالا من
خاطره ایی بیش نیستیم
تقصیر من نبود
هیچ کس نگفته بود که
خیابان های شهر
پر از قفس های تو در توست ...!!!

شاید که ما
نسل عبور در تاریکی بوده ایم
و جای پاهامان را نیز به خود مبتلا کرده ایم

حقیقت بی تعهدی میاره .اینقد میاره تا باور هاتو .داشته هاتو هم باور نمی کنی پس حقیقت وجود نداره

من گرفتار سنگینی سکوتی هستم , که گویا قبل از هر فریادی لازمست

زیستن،به مرگ جان نمی بخشد؛مردن،زندگی را نمی کشد.زندگی مشروط است؛و مرگ هم.زندگی و مرگ را ارتباطی بس بزرگتر در بر گرفته است...

پشت هر کلمه اتاقی پنهان است
پشت هر جمله چراغ قوه ای مخفی ...
راه متروکی را باز می کند
رو به خیابانی که یک بار در فصلی دور اتفاق افتاد
یا اتاقی که از کودکی در بسته مانده است

عشق تو طعم غرق دارد

ودردی گنگ

اما....تو همان به که نیندیشی...
به من و درد روان سوزم....
که من از درد نیاسایم....

سرآغاز سرانجام به سر خواهد رفت

موج اگر مي دانست ساحل هيچ وقت دستش را نمي گيرد هرگز براي رسيدن نفس نفس نميزد

نهادند..ز بس که انگورهای حیاط خانه مان شراب عیش گنجشکانندو من که نشاطم فریاد "من را نیازی به مخموری نیست"روزگار نمی چرخد جز به کام من!!! امده ام که بگویم اینجا کسی شاعر نیست...خوشم که مینویسم

زرد است که لبریز حقایق شده است

تلخ است که با درد موافق شده است

شاعر نشدی وگر نه می فهمیدی

پاییز بهاریست که عاشق شده است

مرگ هم سودی ندارد...
من روح درد دارم...
من روحم جزام دارد..
بدترین درد ممکن...
درد من حتی با مرگ هم درمان نمی شود..
ولی شاید نخستین کسی باشم در تاریخ رگ روح خود را میزند..
یا روح خود را با ریسمانی حلق آویز میکنم و خودم چهارپایه اش را لگد می زنم...

" اشكهاي ديگران را مبدل به نگاههاي پر از شادي نمودن بهترين خوشبختي هاست" . بودا

تنها آن کس که میتواند چنان در خود جمع شود که کمترین جا را بگبرد حیاتی ژرف دارد.
گاستون باشلار

عشق های خنده دار

اگر انچه اجباری است غیر جدی(خنده دار)است٬شاید آنچه غیر اجباری است جدی باشد.
عشق های خنده دار
میلان کوندرا

ویولون سیاه

هیچ چیز بدتر از آن نیست که در طول زندگی ات یک بار طعم شادی حقیقی را بچشی.چه در پس آن٬هر چیز دیگر ترا اندوهگین می سازد.حتی ساده ترین چیز ها.
ویولون سیاه
مکسنس فرمین

چهارشنبه 24 بهمن 1386 - 6:21:27 AM