از لولیدن تا پرواز کردن
از دیوار بالا می کشد
کنار گل سرخی
منتظر
سایه
بی قرار
پریدن
پرسه های باران
ما را می برد
آب حیات
از دهان آسمان
می چکد
ویک سیب گاز زده
طعمش را
به ما می بخشد
در بهشتی
آماده اکران
رمال ها
گره فردا را
کف دستهای نیمه باز
نشانم دادند
حالا
شیطانی شدم
از جهنم برگشته
چیزی نگفته
زنی چشم به راه
آوازم را شنید
بی کلیدی
مثل شعری
ساده و پیچیده
که راه دنیا را
نشان می دهد
بی گناه ترین
دوزخی ام
دربهشتی منتظر تو
پیدایت نمی کنم
انگار
لای پیراهنم پنهان شدی
کمی جابجا می شوم
دستانت ازگردنم
آویزان می شوند
خط ها
کف دست های کوچک
نقشه های بزرگ می کشند
کتاب ها تورا
دزدکی نشانم میدهند
این روزهای کش آمده هم
تمامی ندارند
هر قدر شماره رامی گیرم
به تو نمی رسد
عقربه ها را کوک می کنم
تا فصل آمدن
آرام وبی صدا می میرم
حتا پیرهنم بیاد نمی آورد
چگونه از دستم داد
انتظار دهان باز کرده بود
ساعت رفتن زنگ می زد
ومن در حسرت
دو بال عقاب
میان کلمات
سرازیرمی شدم
شمارش معکوس
سه دو یک
ومن جانم راپرواز دادم
خندیدن را گم نکرده ام
گاهی
عروسک هایم
قایم باشک را یادم می آورند
مهم نیست
خورشیدهم قهر کند
نوری می شود
تا راه را به مقصد برساند
با آتشی که در وجودش دارد
یک اتفاق ساده
دریارا به رودخانه می کشاند
ابرراخاطره می کند
و نقشه های جهان را
نقش بر آب
کافی ست
قصه را عوض کنیم
پیله ها را رها
با بال های نداشته
پرواز می کنند
چه حس غریبی
چه امیدواری بزرگی
از لولیدن تا پرواز کردن
چهارشنبه 19 دی 1386 - 8:30:44 AM