در كارخانه اي در يك منطقه تاسيساتي هنگامي كه زنگ ناهار به صدا در مي آمد ، تمام كارگرها در كنار هم مي نشستند و ناهار مي خوردند .
همواره با نوعي يكنواختي تعجب آور يكي از كارگرها بسته ناهارش را باز مي كرد و لب به
اعتراض مي گشود : " لعنت بر شيطان ! اميدوارم كه ساندويچ كالباس نباشد . من از كالباس متنفرم !
او عادت داشت هر روز بدون استثنا از ساندويچ كالباس شكايت كند و اين كار را همواره بدون هيچ تغييري در رفتارش تكرار مي كرد.
هفته ها گذشت . كم كم ساير كارگرها از رفتار او به ستوه آمدند . سر انجام يكي از كارگرها گفت : " اگر تا اين اندازه از ساندويچ كالباس متنفري ، چرا به همسرت نمي گويي يك ساندويچ ديگر برايت درست كند؟ "
- منظورت از "همسرت" چيست ؟ من كه متاهل نيستم ! من خودم ساندويچ هايم را درست مي كنم.
صبر کنین بِرَم چوب زیرِ بغلمُ بیارم!
آخر شبی از دوریم در شعر می میری
حسی لجوج بین من و تو نشسته است
کیم وو چونگ، بنیانگذار شرکت دوو
اما من هیچوقت به یک پشه دل ندادم
45723 بازدید
4 بازدید امروز
11 بازدید دیروز
25 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian