در كارخانه اي در يك منطقه تاسيساتي هنگامي كه زنگ ناهار به صدا در مي آمد ، تمام كارگرها در كنار هم مي نشستند و ناهار مي خوردند .
همواره با نوعي يكنواختي تعجب آور يكي از كارگرها بسته ناهارش را باز مي كرد و لب به
اعتراض مي گشود : " لعنت بر شيطان ! اميدوارم كه ساندويچ كالباس نباشد . من از كالباس متنفرم !
او عادت داشت هر روز بدون استثنا از ساندويچ كالباس شكايت كند و اين كار را همواره بدون هيچ تغييري در رفتارش تكرار مي كرد.
هفته ها گذشت . كم كم ساير كارگرها از رفتار او به ستوه آمدند . سر انجام يكي از كارگرها گفت : " اگر تا اين اندازه از ساندويچ كالباس متنفري ، چرا به همسرت نمي گويي يك ساندويچ ديگر برايت درست كند؟ "
- منظورت از "همسرت" چيست ؟ من كه متاهل نيستم ! من خودم ساندويچ هايم را درست مي كنم.
صبر کنین بِرَم چوب زیرِ بغلمُ بیارم!
آخر شبی از دوریم در شعر می میری
حسی لجوج بین من و تو نشسته است
کیم وو چونگ، بنیانگذار شرکت دوو
اما من هیچوقت به یک پشه دل ندادم
45869 بازدید
33 بازدید امروز
15 بازدید دیروز
59 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian