گاه عابران بند آبي ميشوند
و آبهاي وحشيرودخانة من
در درياچةشان جمع ميشود.
اندكي پشت آن بند ميمانم.
اندكي درنگ ميكنم،
و بعد، هرگاه لبريز شوند،
از آنها نيزميگذرم.
جاري ميشوم؛سيلاب ميشوم؛
و به راه خود ميروم؛
ولي پر شتابتر از قبل،
كه هيچ بندي
آبهاي وحشي مرا مهار نخواهد كرد.
خواهم گذشت.خواهم رفت.
از تو نيز خواهم گذشت�
گاه از فروغ آتش مسافري،
عاجزانه بخار ميشوم.
ابر ميشوم و سرمست از غرور.
آسمان را آزادانه ميپيمايم.
ديري نميپايد كه به تلنگري ميبارم.
ميبيني؟ من حتي اسير ابر هم نخواهمماند�
آبهايم مادر زمين را در آغوش ميكشند.
�مادر اين منم. بازگشتهام.
آزادتر و مشتاقتر از قبل.
مادر من باز تشنة نور خواهم شد؛
ولي اين بار تشنه تر.�
باز جاري ميشوم�ولي پرخروشتر.
صبر کنین بِرَم چوب زیرِ بغلمُ بیارم!
آخر شبی از دوریم در شعر می میری
حسی لجوج بین من و تو نشسته است
کیم وو چونگ، بنیانگذار شرکت دوو
اما من هیچوقت به یک پشه دل ندادم
45988 بازدید
8 بازدید امروز
83 بازدید دیروز
172 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian